یه روز دید دارن درمی زنند، فرمود حسنم در و باز کن مادر ببین کیه، حسنین دویدند در و باز کردند، مادر می گه بچه ها، می جهند از جاشون، درو باز کردند دیدند سلمان پشت دره، مادر سلمانه، فرمود بگید بیاد تو عمو سلمان، می گفت: عمو جان."این چند روزه گفت: عمو جان تا من زنده ام به علی نگو، نفس می کشم باید پیراهنم و عوض کنم، خون می آد از زخم سینه ام"فرمود: به عمو جانم بگید بیاد تو، سلمان وارد شد ، دو طرفش حسنین، بی بی فرمود: عمو جان خوش اُمدی، قبل وفات پیغمبره، نه زمان بستری شدن بی بی، سلمان بشین، نشست سلمان، خانم رفت، یه سفره آورد، باز کرد، یه قرص نان میان سفره است، یه مشت خرما رو نون، فرمود: سلمان خوش اُمدی، نون و خودم برات پختم، دلم گفته بود امروز میای، خودم رفتم خرما برات جمع کردم، حالا روزی تو کی می ده؟ سفره رو مادر پهن می کنه، اینقدر مادر دلش برا ما می سوزه، هرکی مادر داره الان ببینه، همه ی مادرا یه ارتباطی با مادر هستی دارن، من تازه دقت کردم، پرسیدم از حاج منصور ارضی، حاجی فرمود: فاطمیه بیشتر مادرا یه مریضیه جزئی هم شده می گیرند.
فاطمه جان، ببین اگه راه داره
ببین می توانی بمانی بمان
یعنی هیچ راهی نداره، باید بری، آخه اینطوری که نمی شه.
ببین می توانی بمانی بمان
عزیزم تو خیلی جوانی بمان
خوبه تو هیجده سالته، پیغمبر فرمود : اگه کسی می خواد، در صبر ایوب و ببینه، در عزم موسی رو، در عصمت عیسی رو در جلال و هیبت آدم رو ، نگاه کنه به علی، اما وقتی فاطمه شو دفن کرد، خاکارم صاف کرد، یه خورده خاکارو به هم زد، که اینجا قبری نیست، از دور واستاد، رفتی؟تنها موندم؟بعد خودش جواب خودشو می داد، رو کرد به قبر پیغمبر، می گفت آقا، اگه از من سئوال کنی می گم صبر دیگه ندارم، یعنی هیچ راهی دیگه نداره؟
ببین می توانی بمانی بمان
عزیزم تو خیلی جوانی بمان
تو هم مثل من نیمه جانی بمان
زمین گیر من آسمانی بمان
اگر می شود می توانی بمان
چه شد با علی همسفر ماندنت
چه شد پای حرف پدر ماندنت
چه شد ماجرای سپر ماندنت
پس از قصه ی پشت در ماندنت
ندارد علی هم زبانی، بمان
ممنونم اگر نروی، میمیرم اگر بروی
بدون تو غم بی عدد می شود
برای علی بی تو بد می شود
نرو که غرورم لگد می شود
واین سقف، سنگ لحد می شود
چه کم دارد ای زندگانی بمان
چه کم دارد، دنیایی نیست، خانم فرمود : علی، همین که تو هستی خوبه، علی می گفت: زهرا جان تا تو رو دارم کم ندارم، غم ندارم.
چرا اشک را آبرو می کنی
چرا چادرت را رُفو می کنی
چرا استخوان در گلو می کنی
چرا مرگ را آرزو می کنی
تو باید غمم را بدانی بمان
ببین می توانی بمانی بمان
عزیزم تو خیلی جوانی بمان
به التماس نگاهه یتیم های خودت
به دستان کریمانه ی دعای خودت
بیا دوباره دعا کن ولی برای خودت
برای پهلو و بازو و دست و پای خودت
فقط برای نرفتن دعا کنی، باشد
برای بی کسی من دعا کنی ، باشد
همین که دیدمت از صبح بهتری امروز
می گن محتضر روز آخر عمرش، حالش خوب می شه، امروز پا شد، بچه هارو همه رو، شستوشو داد، حمام کرد، لباساشونو عوض کرد، همه خوشحال شدن مادر، از جا بلند شده، موهاشونو شونه کرد، حسین، مگه تو مادر نداری اینقدر آشفته ای، بچه ها رو فرستاد خونه ی همسایه ، صدا زد اسماء کمک کن، من خودم می خوام استحمام کنم، آب می ریخت، خانم چه ضرورتی داره، حالت خوب نیست؟فرمود: امشب علی می خواد منو غسل بده، این لخته خونها آقامو اذیت می کنه.
همین که دیدمت از صبح بهتری امروز
نونم پخت مادر امروز، بایه دست، پچه ها فقط دست پخت منو دوست دارن بخورند،
همین که دیدمت از صبح بهتری امروز
و سفره نان خودت را می آوری امروز
دوباره دست به پهلو نمی بری امروز
نگو به فکر جدایی زحیدری امروز
که گفته پیر شدی یا جوانیت رفته
خدای من نکند مهربانیب رفته
تو بار رفتن بستی ، علی حلال کند
تو بین بستر هستی، علی حلال کند
تو بین شعله نشستی، علی حلال کند
تو بین کوچه شکستی ، علی حلال کند
تو را به جان حسینت نگو، حلالم کن
از این غریب بخر آبرو ، حلالم کن
کمی مراقب خود باش، فکر جانت باش
به فکر من نه، کمی فکر کودکانت باش
تو باش با تن زخم و قد کمانت باش
بمان و قدرت زانوی پهلوانت باش
همان که بست در این خانه دست حیدر را
مخواه باز ببیند شکست حیدر را
خدای نکرده به تابوت مرگ تن دادی
که دست بی کسی یم را به دست من دادی
اگر به دخترکت چند تا کفن دادی
بگو برای حسین ازچه پیروهن دادی
چرا که بر بدنش پیروهن نمی ماند
نه پیروهن که برایش بدن نمی ماند
نمی دونم بعد از بهوش اُمدن بود، یا قبل از بهوش اُمدن، گفت: علی جان دره حجره رو ببند، بیا بشین کنار من، گریه کنیم، برا بچه هام گریه کن، گریه هاشونو کردن، حرفاشونو زدن، گفت: علی جان دیگه کار تمومه، حالا بیا دوتایی برا حسین گریه کنیم، امشب همه میرن مدینه می بینند مادر نیست، مادر رفته کربلا کنار بدن پاره پاره، ای غریب مادر حسین، شب جمعه است، گفت: مگه یادم میره، والشمرُ جالس علی صدر الحسین، حسین، حسین، فرمود: همه می تونن بگن مادر، اونایی که از سادات نیستن بگن مادر، نبض فاطمه همینه ، هرکی گرفتاره، بگه وای مادر، آخه هرکی تو عالم گرفتار می شه، مادر به دادش می رسه، خودت بگو وای مادر، عزت این انقلاب و بخواه، برای رهبرمون بگو وای مادر، حضرت آقا(آیت الله خامنه ای حفظه الله)فرمود: من تمام حاجاتمو فاطمیه از مادرم میگیرم، هر کسی مریض داره بگه وای مادر، قرض داره، حاجات دنیوی تون اگه هست بگید، بچه گرفتاریه کوچیکشم به مادر میگه، آی مادر مادر، مادر جوونم مادر، هی وای، خدایا فرج امام زمان ما را برسان، آقامون و به داد ما برسان، مارو سرباز خوب ولایت و امام زمانمون قرار بده،